تصمیم گرفتم مسابقه ندم چون احساس میکردم به اندازه کافی خوب نیستم!
بن کانر، فردی که کل سال را برای مسابقات تور فرانسه آماده شده بود از داستانش درست یک هفته قبل از مسابقه اینطور تعریف میکند:
من نمیخواستم شرکت کنم چون احساس سرخوردگی داشتم و نگرانیم این بود که به اندازه کافی خوب نباشم.
یک سال پیش از این، کانر در مرحله دوم مسابقه اش در دانمارک مجروح میشود و با وجود جراحاتی که داشته از کناره گیری سر باز میزند و ادامه میدهد و در نهایت به شدت زمین گیر میشود.
کانر ابراز میکند که بعد از این تجربه احساس عصبانیت سراسر وجودش را گرفته و با وجود تیم و اسپانسر خوبی که داشته، خودش را کاملا مقصر میدانسته اما وقتی برای بار دوم در یکی از مسابقاتش مجروح میشود این بار احساس سرخوردگی جای عصبانیت را میگیرد. از طرفی او میگوید که حس بهتری داشته از اینکه مجروح شدنش باعث شده است تا ادامه مسابقه و روبروشدن با شکست نهایی را تجربه نکند و با خودش مدام تکرار می کند: شاید به اندازه کافی خوب نیستم!
کانر می گوید: فقط ناامید کننده بودکه به آنچه می خواستم نرسیدم. کم کم این من بودم که پیش از پایان یک مسابقه و از همان شروع مسابقه احساس ناراحتی می کردم. مریض حال بودم و هربار مدت زیادی طول می کشید تا بعد از تور فرانسه حالم بهتر شود. پس به نظرم آمد که چیزی درست نبود.
با افزایش شکست های کانر در طول تور فرانسه، یک اتفاق عجیب رخ داد: او شروع به لذت بردن از تور کرد.
بله، خود مسابقه همچنان او را آزار میداد، اما توجه اش به جمعیت بیننده و به طور کلی خود تور جلب شده بود. کانر توضیح می دهد: "من از تور واقعی فرانسه بیش از سال های گذشته لذت بردم، نه از منظر نتایج. جو در تمام طول مسیر بامزه و جالب توجه بود و این چیزی بود که من آن را بدیهی نمی گیرم؛ آن احساس حضور در بزرگترین مسابقه در جهان."
زمانی که او در مجموع در پاریس چهارم شد، گفت: «من روی صحنه برنده شدم و این باورنکردنی بود، چیزی که هرگز فراموش نمیکنم، اما این بخش مسابقه آنطور که تصور میکردم نبود و در برابر جو کلی تورفرانسه لحظه کوتاه و ناچیزی به نظر می رسید. کانر در هفته دوم، در سخت ترین روز تور سوم شد و چندین پیروزی برجسته پس از آن کسب کرد. کانر میگفت که بعد از این همه عصبانیت و کج خلقی حالا دارم جوری لبخند میزنم که باور نمیکنم تا همین دیروز جور دیگری بوده ام!
اما در نهایت کانر تور را با دست خالی به پایان رساند و ناامیدی در سخنانش مشخص بود. او میگفت: «شما میتوانید خوشحال باشید که در آن روزها خوب مسابقه دادید، اما من باز هم شکست خوردم. برنده شدن در یک مرحله از تور، من را نجات داد، اما از این نظر که چیزی دریافت نکردم، احساس خوبی ندارم. این باعث می شود که تنها پیروزی برایم مهم باشد و هیچ چیز دیگری کافی به نظر نمی آید.»
او میگوید: تنها وقتی لذت میبردم که نتیجه بگیرم. اما وقتی نتیجه نمی گیرید، احساس می کنید چیزهای مختلف زیادی را برای هیچ قربانی کرده اید. زمانی را بیهوده سپری کردید، یا شاید یک شب به رستوران نرفتید و در نهایت، بیهوده بود که از خوشی خود گذشتید. این همان احساساتی است که وقتی مشکلی پیش می آید تجربه می کنید. اما وقتی همه چیز درست پیش میرود، خوشحال میشوید و میتوانید بعد از آن جشن بگیرید. همه چیز جبران می شود و می توانید لحظات سخت را فراموش کنید که این منطقی است.
اوکانر به نوبه خود می پذیرد که تلاش های او، در تمام آن روزها، تمام مدت دوری از دوستان و خانواده، ممکن است لزوماً به موفقیت منجر نشود. این ها به سادگی بخشی از معامله است و او هیچ شکایتی ندارد.
اما بعدتر به این اشاره می کند که دوران پیروزی و شکست او در مسابقات سالانه تور فرانسه برای او یک درس به همراه داشته است:
زمانی که در اوایل دسامبر کمی تاریک یا برفی یا سرد می شود، آن ساعات کوتاه برای من لذت بخش است. مثلا داشتن یک تابستان دو برابر می تواند زننده باشد. به مرور گرما دیگر مطبوع نیست و آزاردهنده به نظر می رسد. در حالی که وقتی هم تابستان و هم زمستان دارید، وضعیت شما با فصل تغییر می کند. من شخصاً این تغییر را خیلی دوست دارم. من فکر میکنم این مهم است، و شما نیز آن را در اعماق وجودتان حس می کنید. پس به خودتان همیشه اینطور یادآوری کنید:
زمستان و تابستان، مانند پیروزی و شکست، همه بخشی از چرخه هستند و چرخه مدام می چرخد.
پس هرگز پا پس نکشید و در چرخه بمانید!